- محیط کردن
- تریستن گردکاندن احاطه دادن
معنی محیط کردن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
زنده کردن، آباد کردن از نو به رونق و رواج آوردن، از سختی شدید رهایی دادن، اکسید کردن یعنی گرفتن و کم کردن اکسیژن یا کلر و یا ظرفیت یک جسم
کوچ و سفر کردن
زاری کردن، نوحه کردن
ریستن ریدن پلیدی کردن دفع کردن فضولات
پیوند کردن ظرف مسی و برنجی و ظرف فلزین شکسته را
سند کردن سر راه نهادن کودک بچه را سر راه افکندن تا دیگری بردارد: لقیط کردی فرزند خویش ومیدانی که شعر باشد فرزند شاعران حق و داد. (سوزنی لغ)
سرمایه ساختن، فراهم آوردن سرمایه، مایه ساختن
ویتاختن
گفت و گو کردن شبانه گفتگو کردن و تصمیم گرفتن بهنگام شب: چون مقصد و مقصود قوم بر آن موجب که مبیت کرده بودند میسر نشد بجرجان رفتند
اختیار دادن مختار کردن: خدای تعالی رسول فرستاد و ایشان رامخیر کرد
در هم ریختن آشفتن، گولاندن، تباهاندن درهم آمیخته کردن آشفته کردن: سلجوقیان بعد از شکست خصمان... جمله دیار خراسان آشفته و مخبط کردند، تباه کردن، پریشان عقل کردن
پشینیدن پتودن تنودن استوار کردن پا برجا کردن ثابت نمودن: چون شب شد او در کوشک را محکم کرد
فتوی دادن و نوشتن محضر: شعرم به زر نوشتند آنجا خواص مکه بر بی نظیری من کردند حاج محضر. (خاقانی)
تحصیل کردن بدست آوردن: ... تا ارتفاع آنرا جمله محصل می کنند
محشا کردن: بر کناره نوشتن
بهین کردن غوغا کردن (غوغا پارسی است)
دامندار کردن، کناره نوشتن دامن دار کردن، ذیلی بر مطلبی یا کتابی نوشتن: که شرح خصایص آن ذیل را اگر مذیل کنم بامتداد ایام پیوسته گردد
بیمار کردن
زیاده کردن، افزودن، زیادت کردن
خوشبو کردن معطر ساختن: قدحی بر فاب بر دست و شکر در آن ریخته و بعرق بر آمیخته ندانم بگلابش مطیب کرده بود
برینیدن نشاختن تعیین کردن بر قرار کردن، معلوم کردن
مکث کردن درنگ کردن
در بند کردن، پایبند کردن، در بند کردن: (... چه از جور و ظلم که در طبیعت او مفطور و مرکوز است مرا بیگناه مقید و محبوس کرده) (سلجوقنامه. ظهیری. چا. خاور. 13)، علاقمند بچیزی کردن
نقطه نهادن چیزی را
گریه و زاری و نوحه کردن
Baffle, Bedazzle, Stump, Transfix
confundir, deslumbrar, desconcertar, paralisar
afirmar
schweißen